توسط فاطمه ذاكري در معرفی کتاب
هوای اهواز خیلی گرم بود اما میشد تحمل کرد.یک مهندس در آنجا کار میکرد.او مشغول گذراندن خدمت سربازی بود.این مهندس پنج هزار تومان از سپاه حقوق میگرفت.میگفت :این پول کفاف خرجم را نمیدهد.به آقای قاآنی بگویید که کمکم کند. من هم به او قول دادم که دو هزار تومان… بیشتر »
آخرین نظرات